آخرین مطالب پيوندها
نويسندگان
|
دختر زیبا
...
همیشه باور داشتهام هیچ چیز مثل یک قطعه زیبا نمیتواند مرا یاد خودم و آنچه که سرشت حقیقیام است، بیندازد
این تاثیرِ شگرف قطعه ی زیبایی است که دیشب دوستی برایم نواخت
موزیک رقص برگ از فریبرز لاچینی
کلاویههای سیاه و سفید را خوب نگاه میکردم
محوشان شده بودم
تا به حال اینگونه ندیده بودمشان
چقدر سادهاند اینها
![]() به ردیف پشت سر هم قرار گرفتهاند
در دنیایی که صدا و خود نمایی ها حد و مرز ندارد
اینها بیش از حد ساده و محدود به نظر میرسند
. این ساز همیشه برای من بیهمتاست
در ترجمه ی احساسات لطیف انسانی به تمهای مسحورکننده ؛ بینظیر است نمیتوانی بشماری چند تم تاکنون با همین چند کلاویه ساده تصنیف شده
چه انسانها با شنیدن آنها گریستهاند یا لبخند زدهاند
به فکر فرو رفتهاند از گذشتهشان
یا اینکه امید به آینده را در خود زنده دیدهاند
![]() من که خود، همه اینها را با هم تجربه کردهام ؛ به خود میگویم، آدمی نیز همینگونه است
تنها خیال است اگر فکر کنی برای رسیدن به موفقیتهای بزرگ
نیاز به ظرفیتها و استعدادهای آنچنانی داری
بیهوده، نداشتههایت را مانعی میدانی برای رسیدن به آنچه که در دنیای خود،
آرزو نامشان گذاشتهای
..با سادهترین داشتههایت میتوانی بزرگترین موفقیتها را لمس کنی
اگر بخواهی
![]() فقط فراموش نکن
زندگی دکمه بازگشت ندارد
یادم هست موقعی که این جمله را شنیدم، تحت تاثیر ظاهر رنگهای تبلیغ نبودم
محو ویژگیهای فنی کالای تبلیغشده هم نبودم
جادوی معنای جمله پُرم کرده بود
هنوز هم این جمله حس عجیبی میدواند درونم
هنوز هم نمیدانم شیرین است یا تلخ
هنوز هم اشکی را که سنگینیاش چشمهایم را به پلک زدنِ مرتب وا میدارد
نمیدانم نشان شادی قلمدادش کنم یا غم
![]() از یک سو، دلتنگی است
تمامی روزهایی که گذراندهام، چه خوب و چه بد و هر چه باشند، دیگر تکرار نخواهند شد
و این به خودی خود، یعنی
گذر عمر...
![]() اما اگر هزاران بار هم به خودم گوشزدش کنم
هنوز هم وجود دارند چه بسیار وقتهایی که بیهوده هدرشان میدهم
و
چه فراوان فرصتهایی که از خود دریغشان میکنم...
![]() خندهام میگیرید از دست خودم
به یاد میآورم روزهایی را که افسوس زمانهای ازدست رفتهام آزارم میداد
بدون آنکه چشمانم را بگشایم که
حال نیز به سرعت در گذر است
و از دیگر سو، هیجان است
هیجانِ ندیدههایی که چشمانتظار تو اند
.هیجان نشنیدههایی که با صدای قدمشان در گوشهایت نجوا میکنند
.هیجان نخواندههایی که منتظر جریان واژههای بلند تو اند
و همه آنها
اگر تجربهشان نکنی، از کفت رفتهاند
این به تکاپو وامیداردم... .به ایجاد انگیزه، به تلاش، به امید، به عشق
و همه اینها با هم یعنی زندگی کردن
![]() همان که گاهی یادمان میرود ارزشمندترین اندوختهمان در این دنیا خواهد بود
میخواهد دنیای دیگری در کار باشد، یا نباشد
![]() و این زندگی من است
گاه روی پله دلتنگی ایستادهام و گاه روی پله هیجان
و امروزِ روز
که ایستاده ام و میکوشم توان پریدن به پله دیگر را در خود زنده کنم
خوب میدانم باید دستم را دراز کنم تا او
پروردگارم را میگویم
دستم را بگیرد
![]() خوب میدانم اگر حس نمیکنم دست مهربانش را
خود دستم را پس کشیدهام
پروردگارم
کمکم کن دستان بیرمقم را به سویت بالا بیاورم...
نظرات شما عزیزان:
|
|||||||||||||||||
![]() |